همه تو اتاق جمع بودن و همهمه بود.. خانوم آقای ایکس هم اونجا نشسته بودن تا اومدم گفت سپی بیا این دمنوش برا تو..منم که خیس بودم و سردم بود گرفتم و فکر کردم آماده ی خوردنه که داده دستم تو اون شلوغی! لیوانش اونقدرا داغ نبود..خوردن همانا و سوختن تا فیها خالدون هم همان!! تمام پرزای زبونم آتیش گرفتن و در حال حاضر هم چشاییمو از دست دادمتصمیم به یه اردوی اخلمد گرفته شده که طبق معمول رفتن من در هاله هایی غل,لیوان ...ادامه مطلب