شوهر همه چی تموم

ساخت وبلاگ

مدتها بود به مامانم میگفتم اصلا دلم نمیخواد ازدواج کنم!! و البته مامان بنده هم مثل سایر مامانا معتقد بودن و هستن کماکان که بالاخره باید ازدواج کرد!! و ادم بدون ازدواج نمیتونه زندگی کنه!!!

گرچه که اخیرا کمی تغییر عقیده دادن اما خب هنوزم فکر میکنه من اگه از این هونه و مشکلاتش خلاص بشم خوشبخت خواهم بود ولی من تمام مشکلات این خونه رو ترجیح میدم به خونه ی یک ادم غریبه!

بماند... این قصه سر دراز دارد...

تلفنم زنگ خورد و خاله روشنفکرم(دختر خاله مامی) گفت خواستگار... و من گفتم تصمیمم چیه و یه عالم حرف و مثال و ...‌. حالا یبار ببینش حرف بزن و ازین صحبتا...

بعد دیدم بیخیال نمیشه پرسیدم خب حالا این آقا همه چیش اوکیه؟؟؟

توضیح داد و همون اوایلم رسید به جایی که اینا ۱۲-۱۳ تا خواهر برادرن

گفتم خاله جون بیخیااال!!! من اصلا از خونه داری و اشپزی و رفت و امدای زیاد بیزارم اینجوری که هر روز یکیشون بیاد بیچاره میشم!!

و خلاصه ختم شد ماجرا..

وای هر وقت یه پیشنهاد ازدواج میشنوم اولین چیزی که تو ذهنم میاد اینه که چون از کارای خونه و اشپزخونه متنفرم خیلی زود پشیمون میشم و روزگارو سیاه میکنم و در نهایت هم طلاق میگیرن!! جدا هیچی جز این تو لحظه اول شنیدن این کلمه به ذهنم نمیاد

و خب البته با خودم فکر کردم بعد از این هم قرار نیست مدام بحث کنم و دلیل بیارم ک چرا دلم نمیخواد ازدواج کنم و زندگیمو با کسی شریک بشم!

شرایط مورد نظرمو میگم!

اولا ک توقع خونه داری و بچه داری و آشپزی و این چیزا از من نداشته باشه و کارگر بگیره اونم کارگر شبانه روزی پس لازمه خونه هم براش نزدیک یا کنار خونه خودمون بگیره!

خونش پایینتر از محل زندگی خودمون نباشه بهیچ عنوان!! چون من نمیتونم یه منطفه شلوغ یا پایین شهر زندگی کنم.. ماشینشم اوکی باشه چون ماشین من مال خودمه 

کارشم اوکی باشه و طوری باشه ک اگه از یه انداختنش بیرون بیکار نمونه!!!

خونه هم مال خودش باشه من اعصاب اسباب کشی ندارم

با کار و درس منم کنار بیاد ضمن اینکه ممکنه برا دکتری برم تهران چون مشهد رشته مو نداره

یعدم حق طلاق و مسکن و تحصیل و کارو حضانت بچه و ..‌‌ همه چیو بهم بده!

البته که بچه هم اصلا دلم نمیخواد داشته باشم

چاق و بیریخت و کچلم نباشه باید ورزش کنه! باهام بیاد کوه و دوچرخه و دو و .‌‌ 

اگه اینارو قبول کرد راجع به بقبه چیزاش حرف میزنیم :))

درضمن همشم محضری میکنم نتونه بزنه زیرش

پس فردا بیاد بگه زن دوستم قورمه سبزی میپزه تو چرا نمیپزی من زن خونه دار میخوام همونو خورد میکنم تو حلقش

بعله بعد از این همینه :)

وگرنه دیوونه نیستم راحتی و ازادیمو فدای یکی دیگه کنم

و عشق تنها عشق......
ما را در سایت و عشق تنها عشق... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ekhodenashenakhteha بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت: 15:29