ساعت بد و بیراه

ساخت وبلاگ


ساعت ۱۲ شب بود که یهو با زنگ ساعت مچیم بیدار شدم!

تو تاریکی رفتم به طرف صدای تیزی که میشنیدم

روی میز کامپیوتر بود 

با دستپاچگی و در حالی که قلبم به شدت میزد سعی میکردم زود خاموشش کنم اما تو تاریکی دگمه هاشو پیدا نمیکردم و فکر میکردم که چرا زنگ زد؟ کی کوکش کردم؟ چرا تو کمدم نذاشتمش؟؟

بالاخره قطع شد 

بد و بیراهی نثار دوست جان کردم و دوباره خوابیدم

چون یادم اومد روز قبل میخواست از شاگرداش رکورد بگیره ولی کورنومتر نبود و من ساعتمو دادم بهش! و ازونجایی که یادش رفته بود کدون دگمه اس چندتارو پشت هم زده بود


امروز رکورد سربالا دادم رو ۱۰۰ متر. ولی سه بار عینکم پر از آب اومد جلوی چشمام! باید عینکو برمیداشتم.اشتباه کردم گذاشتم بالای سرم و در طول شنا باهاش درگیر بودم. ۲:۰۶ زدم باید زیر ۲ باشه. نوشتم که یادم بمونه.اگه ساعتا طوری بشه ک نتونم اینجا تمرین کنم روزای فرد باید بعد باشگاه برم تمرین :(


پ.ن: تصویر ربطی به موضوع نداره

و عشق تنها عشق......
ما را در سایت و عشق تنها عشق... دنبال می کنید

برچسب : بیراه, نویسنده : ekhodenashenakhteha بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 21:23